اگر باران ببارد....

  • خانه
  • حدیث روز 

بانوی کریمه

15 آذر 1396 توسط شيرين احمدي

شعر قادر طراوت پور 

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الكرمِ قم شدم
 
رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر
 
کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد
 
پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر «شمس‌الشّموس»!
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی «صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
 
اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
 
اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ی معصومیت آفتاب!
 
«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد
 
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است
 
بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ی عالمه و عالِم است
 
دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت
 
لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست
 
اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن
 
اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟
 
اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم
 
من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده
 
هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!
 
مریم قدّیسه‌یِِ آلِ علی!
سیّده‌یِ نسلِ زلالِ علی!
 
کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری
 
شیفتگانت به طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند
 
جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده
 
با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه چراغ آمدم




 نظر دهید »

آقای ما

15 آذر 1396 توسط شيرين احمدي

​

شنیده‌ام که می‌رسی غروب جمعه بی‌خبر


سلام بر سپیده بر سجود سبز و ساده‌ات

و آسمان آبی

 نگاه رو به جاده‌ات

بخوان بخوان طلسم شب شکن‌ترین صدای توست

و آخرین امید ما صدای آشنای توست

فقط بگو چقدر تا سپیده راه مانده است

و چند درد دل برای گوش چاه مانده است

به روح سبز و ساده‌ات قسم که زرد گشته‌ام

طبیب آشنای من اسیر درد گشته‌ام

چو سنگ زیر آسیا غم زمین به شانه‌‌ام

ز بس که چرخ خورده‌ام گمان که مرد گشته‌ام

و این تمام هستی من است دست و دشنه‌ای

و اسب خسته‌ای که راهی نبرد گشته‌ام

ظهور کن که این طلوع آخرین ستاره است

زمان سکه خوردن رسالتی دوباره است

سوار سبز پوش شب شکن! ستاره‌ام ببخش

غروب کرده‌ام، سپیده‌ام دوباره‌ام ببخش

خلیل آب و آیینه تبر بکش ظهور کن

بتان شهر مکه را بگیر و زنده، گور کن

نمی‌روم به خانه تا تو باز گردی از سفر

شنیده‌ام که می‌رسی غروب جمعه بی‌خبر

بهمن کرم اللهی




 نظر دهید »

اگر باران ببارد

14 آذر 1396 توسط شيرين احمدي

اگر باران ببارد

خوب است ما هم مثل #باران حس بگیریم

هر صبح سراغی از #گل_نرگس بگیریم

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست!!! 

السلام علیک یا صاحب الزمان 

سلام امام مهربانم

صبحت بخیر آقا?

 نظر دهید »

دلم گرفته آقاجون

13 آذر 1396 توسط شيرين احمدي

عجیب دلم گرفتہ 

دلم یڪ دنیا مےخواهد

شبیہ دنیاے شمــــــا 

ڪہ همہ چیـــزش 

بــوے خــــدا بدهـــد …
#التماس_دعای_فرج_و_شهادت

 نظر دهید »

عصر ارتباطات

12 آذر 1396 توسط شيرين احمدي

​

شب های بلند زمستان

هر وقت مادر

سفره شام را زودتر پهن می‌کرد

و کت آقاجون را از کمد بیرون می‌کشید

می‌فهمیدیم قرار است جایی برویم

همان سرِ شب

با کلی ذوق و شوق، آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی
آقاجون می‌گفت:

صله ارحام دلِ آدم را شاد نگه می‌دارد

هیچکس هم نمی‌گفت نمی‌آیم!

ازین ادا اصول ها که من نمی‌آیم شما خودتان بروید و امتحان و آزمون و کنکور دارم وجوان است دوست دارد توی خودش باشدهم نداشتیم

همه با هم می‌رفتیم

تلفن هم نبود که قبلش هماهنگ کنیم

و میزبان و بچه‌هایش را هم کلی ذوق زده می‌کردیم
به سر کوچه شان که می‌رسیدیم

جلوتر از مادر و آقاجون 

بدو بدو خودمان را به درشان می‌رساندیم

تا از بودنشان اطمینان پیدا کنیم
با یک چشم از لای در حیاط که اغلب خوب بسته نمی‌شد

یا از سوراخ کلید به درون خانه‌شان سرک می‌کشیدیم

روشن بودن یک چراغ، به منزله این بود که خانه نیستند و خودشان جایی رفته‌اند

حسابی توی ذوقمان می‌خورد

و قلب و دلمان حسابی می‌گرفت 

اما اگر همه چراغها روشن بود

بگو بخند تا آخر شبمان جور بود

اما این روزها چه

آخر شب که بغض می‌کنی 

دردها که تلنبار می‌شود،

میروی سراغ لیست مخاطبانت

یکی حالت روح

یکی لست ریسنتلی

یکی لانگ تایم اِگو!

یکی دلیت اکانت!
آدم نمی‌داند کِی هستند، کِی نیستند!؟

اصلا آدم نمی فهمد چراغِ کدام خانه خاموش است و کدام روشن!؟

 تا بی مقدمه برایش تایپ کند:

” تشنه ی یک صحبت طولانی‌ام “.

و سریع ریپلای شود:

” بگو من کِی کجا باشم؟ “.

داریم از تنهایی و بی همزبانی “دق” می کنیم

بعد اسمش را گذاشته اند ” عصر ارتباطات “.

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اگر باران ببارد....

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس