قهوه تلخ
حکایت رفاقت من باتو ،حکایت قهوه ای ست ،که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم!
که با هرجرعه ، بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
وآنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ، که انتظار تمام شدنش را نداشتم !!
وتمام که شد ، فهمیدم ” بازهم قهوه می خواهم “
حتی، تلخ تلخ!!!